کد مطلب:1758 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:431

مقاله ثالثه(باب اول)
مقاله ثالثه در مقارنات نماز است و در آن چند باب است

باب اول در بعض آداب اذان و اقامه است و در آن پنج فصل است

فصل اوّل در سرّ جملی و آداب اجمالیّه آنها است

بدان كه سالك إلی اللَّه در اذان باید قلب، كه سلطان قوای ملكوتیّه و ملكیّه است، و دیگر جنود منتشره در جهات متشتّته ملك و ملكوت را اعلان

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 122

حضور در محضر دهد. و چون وقت حضور و ملاقات نزدیك گردیده، آنها را مهیّا نماید تا اگر از مشتاقان و عاشقان است به جلوه ناگهانی دامن از دست ندهد؛ و اگر از محجوبان است، بی تهیّه اسباب و آداب وارد محضر مقدس نگردد. پس، سرّ اجمالی اذان اعلان قوای ملكوتیّه و ملكیّه و جیوش الهیّه برای حضور است. و ادب اجمالی آن تنبّه به بزرگی مقام و خطر آن و عظمت محضر و حاضر؛ و تذلّل و فقر و فاقه و نقص و عجز ممكن از قیام به امر و قابلیّت حضور در محضر است اگر لطف و رحمت حقّ حقّ جلّ و علا دستگیری نكند و جبر نقص نفرماید.

و "اقامه" بپاداشتن قوای ملكوتیّه و ملكیّه است در محضر، و حاضر نمودن آنها است در حضور. و ادب آن، خوف و خشیت و حیا و خجلت و رجاء واثق به رحمت غیر متناهیه است. و سالك باید در جمیع فصول اذان و اقامه به قلبْ عظمت محضر و حضور و حاضر را بفهماند؛ و ذلّ و عجز و قصور خود را نصب العین قرار دهد تا خوف و خشیّت حاصل آید؛ و از طرفی رحمت واسعه و الطاف كریمانه را به قلب وانمود كند تا رجاء و شوق حاصل آید.

پس، قلوب عشقیّه شوق و جذبه بر آنها غالب آید و با قدم حبّ و عشقْ قدم در محضر انس گذارند؛ و قلوب آنها بدان جذبه غیبیّه تا آخر نماز به عشق محضر و حاضر با ذكر و فكر حقّ معاشقه و معانقه كند.

و فی الحدیث عن علی بن ابی طالِبٍ علیه السلام، قال: افْضَلُ النّاس مَنْ عَشِقَ العِبادَةَ وَ عانَقَها وَ احَبَّها بِقَلْبِهِ وَ باشَرَها بِجَسَدِهِ وَ تَفَرَّغَ لَها؛ فَهُوَ لا یُبالی عَلی ما اصْبَحَ مِنَ الدُّنْیا عَلی یُسْرٍ امْ عَلی عُسْر. "190"

و قلوب خوفیّه سلطان عظمت بر آنها تجلی كند و جذبه قهّاریّت بر آنها

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 123

غلبه نماید و آنها را از خود بیخود نماید و خوف و خشیت قلوب آنها را ذوب نماید، و قصور ذاتی خود و استشعار به ذلت و عجز خویش آنها را از هر چیز بازدارد.

و فی الحدیث عن موسی بن جعفر علیهما السلام، قال: قالَ امیرُ المؤمنین علیه السلام: انَّ للَّه عِباداً كَسَرَتْ قُلوبَهُمْ خَشْیَتُهُ، فَاسْكَتَتْهُمْ عَنِ المَنْطِق ... الحدیث "191" و برای اولیای كمّل حق تعالی گاه به تجلّی لطفی تجلّی فرماید، و عشق و جذبه حبّیّه رهنمون آنها گردد؛ چنانچه در حدیث است كه رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلم انتظار وقت نماز را می كشیدند و عشق و شوقشان اشتداد پیدا می كرد و به بلال مؤذّن می فرمودند: ارِحْنا یا بلال. "192" و گاه به تجلّی عظمت و سلطنت تجلّی فرماید، و خوف و خشیت در آنها حاصل آید؛ چنانچه از رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و از ائمه هدی علیهم السلام حالات خوفیّه منقول است. و گاه به تجلّی جمعی احدی تجلّی فرماید به حسب طاقت قلوب و بزرگی وعاء آن. و ما محجوبان مشتغل به دنیا و محبوسان به سجن طبیعت و زنجیرهای شهوات و آرزوها و محرومان از سعادات عقلیّه الهیّه، كه سكر طبیعت ما را تا صبح ازل به خود نیاورد و از خواب گران بر نینگیزاند، از حساب این تقسیمات خارج و از نطاق این بیان مستثنی هستیم. پس، برای ما آداب حضور طور دیگری است و قیام به وظایف قلبیه به شكل دیگر. ولی مقدم بر همه چیز آن است كه یأس از روح اللَّه و قنوط از رحمت اللَّه را، كه از جنود بزرگ ابلیس و از القائات شیاطین انسی و جنّی است، از قلب بیرون كنیم؛ و گمان نكنیم كه این مقاماتی است به قامت اشخاص خاصی بریده شده و دست آمال ما از آن كوتاه و پای سیر بشر از آن راجل است؛ پس

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 124

یكسره دست از پا خطا نكنیم و با سردی و سستی مخلّد در ارض طبیعت بمانیم. نه، چنین نیست كه توهّم شده است. بلی، من نیز گویم كه مقام خاص كمّل اهل اللَّه برای احدی میسور نیست؛ ولی از برای مقامات معنویّه و معارف الهیّه مدارجی بی پایان و مراتبی فراوان است كه بسیاری از آن مقامات و معارف و حالات و مدارج را برای نوع میسّر است اگر سردی و سستی خود آنها بگذارد و عناد و تعصب اهل جهل و عناد دست از قلوب بندگان خدا بردارد و شیطان راه سلوك آنها نگردد.

پس، ادب حضور برای ما آن است كه در اول امر چون از مرتبه حسّ و ظاهر تجاوز ننمودیم و جز عظمت و جلالت دنیایی چیزی در نظر نداریم و از عظمتهای غیبیّه الهیّه بی خبر هستیم، محضر حق را باید چون محضر سلطانی عظیم الشّأن كه قلبْ عظمت او را ادراك كرده بدانیم؛ و به قلب خود بفهمانیم كه همه عظمتها و جلال و كبریاها جلوه ای از عظمت عالم ملكوت است كه تنزّل كرده در این عالم، و عالم ملكوت در جنب عوالم غیبیّه قدر محسوسی ندارد. پس به قلب بفهمانیم كه عالمْ محضر مقدّس حق است و حق تعالی حاضر در جمیع امكنه و احیاز است؛ و خصوصاً نماز كه اذن خاصّ حضور است و میعاد مخصوص ملاقات و مراوده با حضرت احدیّت است. پس، چون قلب را مستشعر به عظمت و حضور كردیم و لو اینكه در اول امر با تكلّف باشد، ولی كم كم قلب انس می گیرد و این مجاز حقیقت پیدا می كند. پس، چون به آداب صوریّه معامله با مالك الملوك و سلطان السّلاطین قیام نمودیم و ادبهای حضور ظاهری را به جا آوردیم، در دل نیز تأثیر حاصل شود و قلب استشعار عظمت نماید و كم كم به نتایج مطلوبه انسان برسد. و همین طور راجع به اثاره حبّ و عشق كه آن نیز با تحصیل و ریاضت حاصل شود.

پس، در اول امرْ رحمتهای صوریّه و الطاف حسّیّه حق تعالی را به قلب وانمود باید كرد و مقام رحمانیت و رحیمیّت و منعمیّت را به قلب رساند تا كم كم قلب انس گیرد و از ظاهر به باطن اثر حاصل آید و مملكت باطن از آثار جمالْ نورانی گردد و نتایج مطلوبه حاصل شود. و انسان اگر قیام به امر كند و

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 125

جهاد در راه خدا نماید، حق تعالی از او دستگیر فرماید و او را از ظلمات عالم طبیعت به ید غیبی نجات دهد، و ارض مظلمه قلب او را به نور جمال خود روشن فرماید و او را مبدل به سماوات روحیه فرماید. و مَنْ یَقْتَرِفْ حَسَنَةً نَزِدْ لَهُ فیها حُسْناً انّ اللَّه غَفُورٌ شَكُور. "192"

فصل دوم در بعضی از آداب و اسرار تكبیرات اذان و اقامه است

بدان كه چون اذان اعلام حضور قوای ظاهره و باطنه نفس است در محضر ربوبیّت برای ثنای ذات مقدّس به حسب جمیع اسماء و صفات و شئون و آیات زیرا كه نماز، چنانچه اشاره به آن شد، ثنای جامع است و مورد این ثناء ذات مقدس است به حسب جلوه به اسم اعظم كه مقام احدیّت جمع اسماء است در حضرت واحدیت، و مقام تجلّی به جمع و تفریق و ظهور و بطون است در حضرات اعیان و اسماء عینیّه، پس، سالك در اول امر متوجه به كبریای ذات مقدس شود به حسب این شأن جامع؛ پس، اعلان عظمت و كبریای آن را كند اوّلًا به قوای ملكوتیّه و ملكیّه مملكت خود؛ و ثانیاً به ملائكة اللَّه موكّله به ملكوت قوای منتشره در مملكت نفس؛ و ثالثاً به موجودات عوالم غیب و شهادت؛ و رابعاً به ملائكة اللَّه موكّله به ملكوت سموات و ارضین. پس، به حسب چهار تكبیر، كبریای اسم اعظم را به جمیع سكنه عوالم غیب و شهادت مملكت داخلی و خارجی اعلان كند؛ و این خود، اعلان عجز خود از قیام به ثنای ذات مقدس است و اعلام قصور خود از اقامه نماز است؛ و این خود از امور شامله سلوك و آداب محیطه ثنا و عبادت است كه در تمام احوالِ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 126

نماز نصب العین سالك باید باشد. و از این جهت در اذان و اقامه مكرر ذكر شود و در نماز دائماً تكرار شود؛ در انتقال از هر حالی به حال دیگر اعاده آن شود كه در قلب سالك قصور ذاتیِ خود و عظمت و كبریای ذات مقدس تمكین پیدا كند.

و از این جا ادب آن نیز معلوم شود كه باید سالك در هر تكبیری قلب و قوای خود را متذكر كند به عجز خود و كبریای حق. و به وجه دیگر ممكن است كه این تكبیرات اوّلیّه اذان هر یك اشاره به مقامی باشد: پس اول، اشاره باشد به تكبیر از توصیف ذاتاً. و دوم، به تكبیر از توصیف وصفاً. و سوم، به تكبیر از توصیف اسماً. و چهارم، تكبیر از توصیف فعلًا. پس گویی كه سالك گوید: اللَّه اكبر از توصیف ذات یا تجلیّات ذاتیّه و از توصیف صفات و اسماء و افعال یا تجلّیات به حسب آنها.

و فی حدیث طویلٍ عن امیر المؤمنین علیه السلام انَّه قال: و الوَجْهُ الآخَرُ "اللَّه اكبَرُ" فیهِ نَفْیُ كَیْفِیَّتِهِ؛ كَانَّهُ یقولُ (ای المُؤَذّنُ): اللَّه اجلُّ مِنْ ان یُدْرِكَ الْواصِفُونَ قَدْرَ صِفَتِهَ الَّذی هُوَ مَوْصُوفٌ بِهِ؛ و انّما یَصِفُهُ الْواصِفوُنَ صِفَتَهُ عَلی قَدْرِهِمْ لا قَدْرِ عَظَمَتِهِ وَ جَلالِهِ. تَعالیَ اللَّه عَنْ ان یُدرِكَ الْواصِفوُنَ صِفَتَهُ عُلُوّاً كبیراً ...

الحدیث "193" و از آداب مهمّه تكبیرات آن است كه سالك مجاهده نماید و با ریاضات قلبیّه قلب را محلّ كبریای حق جلّ جلاله قرار دهد؛ و كِبَر شأن و عظمت و سلطان و جلال را به ذات مقدّس حقّ جلّ و علا منحصر كند و سلب كبریا از دیگر موجودات نماید؛ و اگر در دل از كبریای احدی اثری باشد كه آن را پرتو كبریای حق نبیند و نداند، قلبش مریض و معلل است و مورد تصرف شیطان

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 131 تنبیه عرفانی ..... ص : 131

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 127

است؛ و چه بسا باشد كه تصرّفات شیطانیّه سبب شود كه غیرِ حق را در قلبْ سلطانِ كبریا از حق بیشتر شود و قلبْ او را اكبر از حق شناسد، و در این صورت انسان در زمره منافقان محسوب گردد. و علامت این مرض مهلك آن است كه انسان رضای مخلوق را مقدم بر رضای حق دارد و برای خوشنودی مخلوق خالق را به سخط آورد.

و فی الحدیث، قال الصّادقُ علیه السلام: اذا كَبَّرْتَ، فَاسْتَصْغِرْ ما بَیْنَ السَّمَاوَاتِ الْعُلا وَ الثَّری دُونَ كِبْرِیائِهِ؛ فَانَّ اللَّه اذا اطَّلَعَ عَلی قَلْبِ الْعَبْدِ وَ هُوَ یُكَبِّرُ وَ فی قَلْبِهِ عارِضٌ عَنْ حَقیقةِ تَكْبیرِهِ، قالَ: یا كاذِبُ، ا تَخْدَعُنی؟ وَ عِزَّتی وَ جَلالی لَاحْرِمَنَّكَ حَلاوَةَ ذِكْری وَ لَاحْجُبَنَّكَ عَنْ قُربی وَ الْمُسارَّةِ بِمُناجاتی. "194"

می فرماید: چون تكبیر گفتی، كوچك شمار در محضر كبریای آن ذات مقدس از عرش تا فرش را؛ زیرا كه خداوند تبارك و تعالی اگر بنده ای را ببیند كه تكبیر گوید ولی در قلبش علتی است از حقیقت تكبیر، یعنی آنچه به زبان آورده قلب موافقت نكند، فرماید: "ای دروغگو، با من خدعه می كنی؟ به عزت و جلالم قسم است كه از شیرینی ذكر خود تو را محروم می كنم و از قرب خود تو را محجوب نمایم و از سرور به مناجات خویش تو را محتجب كنم."

ای عزیز، این كه قلوب بیچاره ما از حلاوت ذكر حق تعالی محروم است و لذّت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارد نشده و از وصول به قرب درگاه محتجب و از تجلیات جمال و جلال محرومیم، برای آن است كه قلوب ما معلّل و مریض است و توجّه به دنیا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبیعت ما را از معرفت كبریای حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده. تا نظر ما به موجودات نظر ابلیسی استقلالی است، از شراب وصل نخواهیم چشید و به لذت مناجات نائل نخواهیم شد. تا در عالم وجودْ عزّت و كبریا و عظمت و جلال برای كسی می بینیم و در حجاب بتهای

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 128

تعیّنات خلقیّه هستیم، سلطان كبریای حقّ جلّ جلاله در قلب ما تجلّی نكند.

پس، از آداب تكبیر آن است كه سالكْ واقف در صورت آن نشود و به لفظ تنها و لقلقه لسان اكتفا نكند؛ بلكه در اوّل امر، به قوّت برهان و نور علوم الهیّه قلب را از كبریای حقّ و قصر عظمت و جلال به ذات مقدّس جلّت عظمته و به فقر و ذلّت و مسكنت كافّه سكنه امكانی و قاطبه موجودات جسمانی و روحانی با خبر كند؛ و پس از آن، به قوّت ریاضت و كثرت مراودت و انس تامّ قلب را زنده به این لطیفه الهیّه نماید و سعادت و حیات عقلی روحانی بخشد. و چون فقر و ذلّت ممكن و عظمت و كبریای حق جلّت قدرته نصب العین سالك شد و تفكّر و تذكّر به حدّ نصاب رسید و قلب را انس و سكونت حاصل شد، در همه موجودات آثار كبریا و جلال حق را به عین بصیرت مشاهده كند و علل و امراض قلبیّه علاج شود؛ پس، لذت مناجات و حلاوت ذكر اللَّه را دریابد و قلب مقرّ سلطان كبریای حق جلّ جلاله شود، و در ظاهر و باطن مملكت آثار كبریا ظاهر گردد و قلب و لسان و سرّ و علن با هم موافق شوند؛ پس، تمام قوای باطن و ظاهر و ملك و ملكوت تكبیر گویند و یكی از حجب غلیظه مرتفع شود، و یك مرحله به حقیقت نماز كه معراج قرب است نزدیك شود.

و اشاره به بعض از آنچه ذكر شد نموده در حدیثی كه از علل منقول است از حضرت صادق سلام اللَّه علیه در حدیث طویلی كه در آن حدیثْ وصف معراج را فرموده:

قال: انْزَلَ اللَّه الْعَزیزُ الْجَبّارُ عَلَیهِ مَحْمِلًا مِنْ نُورٍ، فیه ارْبَعُونَ نَوْعًا مِنْ انْواعِ النُّوِر كانَتْ مُحْدِقَةً حَوْلَ الْعَرْشِ؛ عَرْشُهُ تَبارَكَ وَ تَعالی تَغْشی ابْصارَ الّناظرین. امّا واحٌد مِنْها فَاصْفَرُ؛ فَمِنْ اجْلِ ذلِكَ اصْفَرَّتِ الصُّفْرَةُ. وَ واحِدٌ مِنْها احْمَرُ؛ فَمِنْ اجْل ذلِكَ احْمَرَّتِ الْحُمْرَةُ. الی انْ قالَ: فَجَلَسَ فیهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ الَی السَّماءِ الدُّنْیا. فَنَفَرتِ الْمَلائِكَةُ الی اطراف السَّماءِ؛ الی انْ قالَ: فَجَلَسَ فیهِ ثُمَّ عَرَجَ بِهِ الیَ السَّماءِ؛ ثُمَّ خَرَّتْ سُجَّداً، فَقالْت: سُبُّوحٌ قُدُّوسٌ رَبُّنا وَ رَبُّ الْمَلائِكةِ وَ الرُّوحِ؛ ما اشْبَهَ هذَا النُّورُ بِنُورِ رَبِّنا فَقال جِبْرَئیلُ: اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكْبَرُ. فَسَكَتَ الْمَلائِكةُ، وَ فُتِحَتِ السَّماءُ، وَ اجْتَمَعَتِ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 129

الْمَلائِكةُ؛ ثُمَّ جاءَتْ وَ سَلَّمَتْ عَلَیْهِ صلَّی اللَّه عَلیه و آله و آله افواجاً ... الحدیث. "195"

و در این حدیث شریف اسراری بزرگ است كه دست آمال ما از آن كوتاه است. و آنچه ذكر كردنی است اكنون از مقصد ما خارج است، مثل سرّ تنزل محمل از نور، و سرّ كثرت انوار، و سرّ كثرت نوعیّه، و سرّ عدد اربعین، و سرّ تنزیل خدا آن را، و سرّ احاطه آنها حول عرش، و حقیقت عرش در این مقام، و سرّ اصفرار صفره و احمرار حمره به واسطه آنها، و سرّ نفور فرشتگان، و سجده كردن آنها و تسبیح و تقدیس آنها، و تشبیه كردن آنها آن را به نور پروردگار، الی غیر ذلك كه بیان در اطراف هر یك طولانی است. و آنچه تناسب با این مقام دارد و شهادت بر مطلب ما می دهد، آن است كه ملائكة اللَّه به واسطه تكبیر جبرئیل ساكت و مطمئن شدند، و اجتماع بر گرد شمع جمع ولیّ مطلق كردند؛ و به واسطه تكبیر فتح آسمان اول گردید و یكی از حجب، كه بین راه عروج الی اللَّه بود، خرق گردید. و باید دانست كه این حجب كه در اذان خرق و رفع شود غیر از حجبی است كه در تكبیرات افتتاحیه است؛ و شاید پس از این اشاره به این معنی بیاید ان شاء اللَّه.

و شاید این كه در اقامه دو تكبیر وارد است، برای آن است كه سالك قوای خود را در محضر اقامه نموده و از كثرت تا اندازه ای رو به وحدت رفته تكبیر ذات و اسماء و یا اسماء و صفات كند؛ و شاید در تكبیرِ ذات و اسماء تكبیرِ صفات و افعال منطوی باشد.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 130

فصل سوم در بعض آداب شهادت به الوهیت است و بیان ارتباط آن با اذان و نماز

بدان كه از برای الوهیّت مقاماتی است كه به حسب جمع به دو مقام تعبیر شود: یكی، مقام الوهیّت ذاتیّه؛ و دیگر، مقام الوهیّت فعلیّه است. و اگر مقصود از شهادت بر قصر الوهیّت در حقْ الوهیّت ذاتیّه باشد، حقیقت آن با تكبیر قریب به هم می شود اگر مشتق از "الهَ فی الشَّی ءِ" ای، تَحَیَّرَ فیه باشد، یا مشتق از "لاهَ" به معنای "ارْتَفَعَ" باشد، یا مشتق از "لاهَ، یَلُوهُ" به معنای "احْتَجَبَ" باشد. و در این صورت، ربط آن به اذان و صلاة معلوم شود پس از مراجعه به باب تكبیر، و ادب آن نیز معلوم گردد. و اعاده آن گرچه خالی از بعض فوائد نیست ولی منافی با اختصار است. و اگر از "الهَ" به معنی "عَبَدَ" باشد و مراد "مألوه" به معنای "معبود" باشد، پس سالك باید شهادت صوری به قصرِ معبودیّت را به حق تعالی جلّت عظمته منطبق كند به شهادت قلبی باطنی؛ و بداند كه اگر در قلبْ معبود دیگری باشد، در این شهادت منافق است.

پس، با هر ریاضتی است شهادت به الوهیّت را به قلب برساند، و از كعبه دل بتهای بزرگ و كوچك را كه به دست تصرّف شیطان و نفس امّاره تراشیده شده درهم شكند و فرو ریزد تا لایق حضور حضرت قدس گردد. و تا بتهای حب دنیا و شئون دنیویّه در كعبه دل است، سالك را راه به مقصد نیست. پس، شهادت به الوهیت برای اعلان به قوای ملكیّه و ملكوتیّه است كه معبودهای باطله و مقصودهای معوجه را زیر پا نهند تا بتوانند به معراج قرب عروج كنند.

و اگر مقصود از قصرِ الوهیّت الوهیّت فعلیّه باشد، كه عبارت اخرای تصرّف و تدبیر و تأثیر است، پس چنین شود معنی شهادت كه شهادت می دهم كه متصرّفی در دار تحقق و مؤثری در غیب و شهادت نیست جز ذات مقدس

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 131

حق جلّ و علا. و اگر در قلب سالك اعتماد به موجودی از موجودات و اطمینان به احدی از آحاد باشد، قلبش معلّل و شهادتش زور و مختلق است.

پس، سالك باید حقیقت لا مؤثّرَ فی الوجود الّا اللَّه را اوّل با برهان حكمی مستحكم كند؛ و از معارف الهیّه، كه غایت بعثت انبیاء است، فرار نكند، و از تذكّر حق و شئون ذاتیّه و صفاتیّه اعراض نكند كه سرچشمه تمام سعادتها تذكّر حق است: وَ مَنْ اعْرَضَ عَنْ ذِكْری فَانَّ لَهُ مَعیْشَةً ضَنْكاً. "196" و پس از آن كه به حقیقت این لطیفه الهیّه كه سرچشمه معارف الهیّه و باب الابواب حقایق غیبیّه است با قدم تفكّر و برهان رسید، به قدم تذكر و ریاضتْ قلب را با آن مأنوس كند تا قلب ایمان آورد به آن. و این اول مرتبه صدق مقاله او است؛ و علامت آن، انقطاع به حق و چشم طمع و امید از جمیع موجودات پوشیدن است؛ و نتیجه آن توحید فعلی است كه از مقامات بزرگ اهل معرفت است. و چون سالك الی اللَّه قصر جمیع تأثیرات را در حق كرد و چشم طمع را از جمیع موجودات جز ذات مقدّسش بست، لایق محضر مقدّس شود، بلكه قلبش فطرتاً و ذاتاً متوجّه به آن محضر شود. و شاید تكرار شهادت برای تمكین باشد و مقصود از شهادت یكی از دو شهادت باشد. و شاید تكرار نباشد و یكی اشاره به الوهیّت ذاتیّه، و دیگر اشاره به الوهیّت فعلیّه باشد؛ در این صورت ممكن است اعاده آن در آخر برای تمكین باشد، و از این جهت به لفظ شهادت آنجا ذكر نشده.

تنبیه عرفانی

بدان كه از برای شهادت مراتبی است كه ما به بعض مراتب آن اكتفا می كنیم به حسب مناسبت این اوراق.

اول، شهادت قولیّه است. و آن معلوم است. و این شهادت قولیّه اگر مشفوع با شهادت قلبیه نشود، و لو به بعض مراتب نازله آن، شهادت نخواهد

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 139 فصل چهارم در بعض آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است ..... ص : 135

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 132

بود، بلكه خدعه و نفاق خواهد بود؛ چنانچه در باب تكبیر از حضرت صادق حدیث شد. "197"

دوم، شهادت فعلیّه است. و آن چنان است كه انسان به حسب عملهای جوارحی شهادت دهد؛ مثلًا، در طرز اعمال و جریان افعال خود حقیقت لا مُؤَثِّرَ فی الوجودِ الَّا اللَّه را داخل كند؛ و چنانچه لازمه شهادت قولیّه اش آن است كه كسی را مؤثّر نداند، نقشه اعمالش نیز چنان باشد؛ پس، دست احتیاج خود را جز در محضر مقدس حق جلّ و علا دراز نكند و چشم امید خود را به موجودی از موجودات باز ننماید، و پیش بندگان ضعیف اظهار غنا و استغنا كند و از ضعف و ذلت و عجز كناره گیرد. و این مطلب در احادیث شریفه بسیار است؛ چنانچه در روایت كافی شریف است كه "عزّ مؤمن استغناء اوست از مردم." "198" و اظهار نعمت و غنی نمودن خود یكی از مستحبّات شرعیّه است و طلب حوائج از مردم از مكروهات است. بالجمله، انسان باید لطیفه الهیّه لا مُؤثّرَ فی الْوجودِ الَّا اللَّه را در مملكت ظاهر خود اجرا كند.

سوم، شهادت قلبیّه است. و آن سرچشمه شهادات افعالیّه و اقوالیّه است؛ و تا آن نباشد، اینها صورت نگیرد و حقیقت پیدا نكند. و آن، چنان است كه توحید فعلی حق در قلب تجلّی كند و قلب به سرّ باطنی خود دریابد حقیقت این لطیفه را و از دیگر موجودات منقطع و منفصل شود. و عمده اخباری كه از اهل بیت عصمت راجع به ترك طمع از دست مردم و یأس از بندگان و ثقه و اعتماد به خدای تبارك و تعالی وارد شده، راجع به این مقام است.

عن الكافی باسناده عن علی بن الحسین علیهما السلام، قال: رَایْتُ الخَیْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أَیْدیِ النّاسِ؛ وَ مَن لَمْ یَرْجُ النّاسَ فی شَی ءٍ وَ رَدَّ امْرَهُ الی اللَّه تَعالی فی جَمیعِ امُورِهِ، استَجابَ اللَّه تَعالی لَهُ فی كُلِ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 133

شَی ء. "199" و از این قبیل احادیث بسیار است.

چهارم، شهادت ذاتیه است؛ و مقصود شهادت وجودیّه است. و آن در كمّل اولیاء تحقق یابد. و در نظر اولیاء در جمیع موجودات به یك معنی این شهادت هست. و شاید آیه شریفه شَهِدَ اللَّه انّهُ لا الهَ الّا هُوَ و الْمَلائِكةُ و اولوا الْعِلْم. "200" اشاره به شهادت ذاتیّه باشد؛ زیرا كه حق تعالی در مقام احدیّتِ جمع شهادت ذاتیّه به وحدانیّت خود دهد، زیرا كه صرفِ وجودْ احدیّت ذاتیّه دارد و در طلوع یوم القیمة ظهور به وحدانیّت تامّه كند. و این احدیّتْ اول در مرآت جمع، و پس از آن در مرآت تفصیل ظهور كند؛ و لهذا فرموده: وَ المَلائِكَةُ و اولُوا الْعِلْم. و در اینجا مقاماتی از معارف است كه از عهده این اوراق خارج است.

وصل: عن محمد بن مسعود العیاشی فی تفسیره عن عبد الصمد بن بشیر، قال: ذُكِرَ عند ابی عبد اللَّه بَدْءُ الْاذانِ الی ان قال: انَّ رَسولَ اللَّه صلّی اللَّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ كانَ نائِماً فی ظِلِّ الْكَعْبَةِ؛ فاتَاهُ جَبْرَئیلُ، وَ مَعَهُ طاسٌ فیهِ ماءٌ مِنَ الْجَنَّةِ؛ فَایْقَظَهُ وَ امرَهُ انْ یَغْتَسِلَ بِهِ. ثُمَّ وُضِعَ فی مَحْمِل لَهُ الْفُ الْفِ لَوْنٍ مِنْ نورٍ؛ ثُمَّ صُعِدَ بِهِ حَتَّی انْتَهی الی ابْوابِ السَّماءِ. فَلَمّا رَاتْهُ الْمَلائِكَةُ، نَفَرَتْ عَنْ ابْواب السَّماءِ وَ قالَتْ: الهَیْنِ: الهٌ فیِ الْارضِ وَ الهٌ فیِ السَّماءِ. فَامَرَ اللَّه جَبْرَئیلَ، فَقالَ: اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكْبَرُ. فَتَراجَعَتِ الْمَلائِكةُ نَحْوَ ابْوابِ السَّماءِ؛ فَفُتِحَتِ الْبابُ، فَدَخَلَ حَتَّی انْتَهَی الی السَّمَاءِ الثّانِیَةِ؛ فَنَفَرَتِ الْمَلائِكَةُ عَنْ ابْوابِ الَّسماءِ، فَقالَ: اشْهَدُ انْ لا الَه الَّا اللَّه، اشْهَدُ انْ لا الَه الَّا اللَّه فَتَراجَعَتِ الْمَلائِكة، وَ عَلِمَتِ انّهُ مَخْلوُقُ؛ ثُمَّ فُتِحَ الْبابُ، فَدَخَل ... الحدیث "201"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 134

و در حدیث علل نیز قریب به این مضمون وارد است. "202" و از این حدیثها معلوم شود كه شهادت به الوهیّت موجب فتح ابواب سماء و خرق حجاب است، و باعث اجتماع ملائكة اللَّه می باشد. و این حجاب كه به واسطه شهادت به الوهیّت و قصر آن در ذات مقدّس خرق می شود، از حجب غلیظه ظلمانیّه است كه تا سالك در آن حجاب است، راهی به حضور محضر ندارد؛ و تا فتح این باب بر او نشده، طریقی بر سلوك نخواهد داشت. و آن، حجاب كثرت افعالی است، و وقوع در احتجابِ تكثیری است كه نتیجه آن رؤیت فاعلیّت و مؤثّریّت موجودات است، كه ثمره آن رؤیت استقلال آنها است در فاعلیّت، و تفویض محال و شرك اعظم است؛ چنانچه نتیجه شهادت به الوهیّت و حصر آن در حق تعالی، توحید افعالی و افناء كثرات در فعل حق و نفی تأثیر و فاعلیّت از غیر و طرد استقلال از غیر حق تعالی است؛ و از این جهت ملكوتیّین از حجاب كثرت الهٌ فیِ السَّماءِ و الهٌ فیِ الْارْضِ بیرون آمدند به واسطه این شهادت؛ و از نفور و تفرقه به انس و اجتماع برگشتند و فتح ابواب آسمان گردید. پس، سالك نیز باید با این شهادت خرق حجاب ظلمانی خویش نماید و ابواب آسمان را به روی خود مفتوح كند، و از حجاب بزرگ استقلال قدمی بردارد تا راه عروج به معراج قرب نزدیك شود. و این حقیقت با لقلقه لسان و ذكر قولی حاصل نشود؛ و از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 135

این جهت، عبادات ما از حدّ صورت و دنیا تجاوز نكند و فتح باب و رفع حجاب به روی ما نكند.

فصل چهارم در بعض آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است

بدان كه طی این سفر روحانی و معراج ایمانی را با این پای شكسته و عنانِ گسسته و چشم كور و قلب بی نور نتوان نمود: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّه لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور. "203" پس، در سلوك این طریق روحانی و عروج این معراج عرفانی تمسّك به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت، كه واصلان الی اللَّه و عاكفان علی اللَّه اند، حتم و لازم است؛ و اگر كسی با قدم انانیّت خود بی تمسّك به ولایت آنان بخواهد این راه را طی كند، سلوك او الی الشّیطان و الهاویة است. و به بیان علمی، چنانچه در ربط حادث به قدیم و متغیّر به ثابت، محتاج به واسطه و رابطه ای است كه وجهه ثبات و تغیّر و قدم و حدوث داشته باشد كه اگر آن واسطه نباشد فیض قدیمِ ثابت عبور به متغیرِ حادث در سنّت الهیّه نكند رابطه كونیّه وجودیّه حاصل نشود- و در رابط بین این دو، انظارِ علمیِ ارباب علوم برهانی مختلف است، چنانچه ذوق عرفانی را اقتضای دیگری است كه تفصیل آن از عهده این اوراق خارج است، و در ذوق عرفانی رابطْ فیض مقدّس و وجود منبسط است كه مقام برزخیّت كبری و وسطیّت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول ختمی كه متّحد با مقام ولایت مطلقه علویّه است می باشد و تفصیل آن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 136

در رساله مصباح الهدایة "204" نویسنده داده شده- همین طور، در رابطه روحانیّه عروجیّه، كه عكس رابطه كونیّه نزولیّه است و بعبارة اخری قبض وجود و رجوع الی ما بدء است، محتاج به واسطه است كه بدون آن واسطه صورت نگیرد، و ارتباط قلوب ناقصه مقیده و ارواح نازله محدوده به تامّ فوق التّمام و مطلق من جمیع الجهات بی واسطه های روحانی و رابطه های غیبی تحقق پیدا نكند.

و اگر كسی گمان كند كه حق تعالی با هر موجودی قیّوم و به هر یك از اكوان محیط است بی واسطه وسایط، چنانچه اشاره به آن شده در آیه شریفه ما مِنْ دابَّةٍ الّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتَها، "205" اختلاط بین مقامات و اشتباه بین اعتبارات نموده و مقام كثرتِ مراتبِ وجود را با فنای تعیّنات به هم خلط نموده. و این بحث را بدین رساله چندان ارتباطی نیست و این قدر نیز از طغیان قلم واقع شد.

بالجمله، تمسّك به اولیاء نعم كه خودْ راه عروج به معارج را یافته و سیر الی اللَّه را به اتمام رسانده اند از لوازم سیر الی اللَّه است؛ چنانچه در احادیث شریفه به آن بسیار اشاره شده و در وسائل بابی منعقد فرموده در بطلان عبادت بدون ولایت ائمه و اعتقاد امامت آنان. و از كافی شریف حدیث نموده به سند خود از محمد بن مسلم كه گفت: "شنیدم حضرت باقر العلوم علیه السلام می فرمود: "بدان ای محمد، همانا امامان جور و اتباع آنها از دین خداوند معزولند و گمراهند و گمراه كنند؛ پس، اعمالی كه می كنند مثل خاكستری

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 137

است كه در روز طوفانی باد سخت به او وزد و او را متفرق كند"." "206"

و در روایت دیگر است كه حضرت باقر علیه السلام فرمود: "اگر كسی شبها را به عبادت قیام كند و روزها را روزه بگیرد و تمام مالش را تصدّق دهد و در تمام عمرْ حج به جا آورد و نشناسد ولایت ولیّ اللَّه را تا موالات او كند جمیع اعمالش به دلالت او باشد، برای او پیش خداوند ثوابی نیست و نیست او از اهل ایمان." "207"

و شیخ صدوق به سند خود از ابو حمزه ثمالی حدیث كند كه گفت: "حضرت علی بن الحسین علیهما السلام به ما فرمود: "كدام یك از بقعه ها افضل است؟" گفتیم: "خداوند و رسول او و پسر رسول او بهتر می دانند." فرمود: "افضل بقعه ها برای ما، بین ركن و مقام است. اگر كسی عمر كند چندان كه نوح عمر كرد در قومش هزار سال، الّا پنجاه سال روزه بگیرد روز را و شبها به عبادت بایستد در آن مكان، پس از آن ملاقات كند خدا را بی ولایت ما، نفع نرساند او را چیزی از آن."" "208"

و اخبار در این باب بیش از این است كه در این مختصر بگنجد.

و اما آداب شهادت به رسالت آن است كه شهادت به رسالت از حق را به قلب برساند و عظمت مقام رسالت؛ خصوصاً رسالت ختمیّه را كه تمام دائره وجود از عوالم غیب و شهود تكویناً و تشریعاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است. و اگر مقام روحانیّت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی كرد و نور هدایت در هیچ یك از عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 138

و آن سرور نوری است كه در آیه نور وارد است كه اللَّه نورُ السَّمواتِ وَ الارْض. "209"

و چون عظمت مشرّع دین و رسول ربّ العالمین در قلب انسان وارد شد، اهمّیّت و عظمت احكام و سنن او در قلب وارد شود؛ و چون قلب عظمت آن را ادراك كرد، سایر قوای ملكیّه و ملكوتیه خاضع آن شود و شریعت مقدّسه در جمیع مملكت انسانی نافذ گرد. و علامت صدق شهادت آن است كه در جمیع قوای غیبیّه و ظاهره آثار آن ظاهر گردد و تخلف از آن نكنند؛ چنانچه اشاره به آن در سابق شده است.

و از آنچه تا كنون ذكر شد ارتباط شهادت به رسالت به اذان و اقامه و نماز معلوم گردید؛ چه كه سالك در این طریق روحانی محتاج به تمسّك به آن وجود مقدس است تا به وسیله مصاحبت و دستگیری او این عروج روحانی را بنماید.

و وجه دیگر آنكه در این شهادت اعلان به قوای ملكیّه و ملكوتیّه است كه نماز، كه حقیقت معراج مؤمنین و سرچشمه معارف اصحاب عرفان و ارباب ایقان است، نتیجه كشف تامّ محمّدی صلّی اللَّه علیه و آله است كه خود به سلوك روحانی و جذبات الهیّه و جذوات رحمانیّه به وصول به مقام "قاب قوسین او أَدنی" "210" كشف حقیقت آن را به تبع تجلّیات ذاتیّه و اسمائیّه و صفاتیّه و الهامات انسیّه در حضرت غیب احدی فرموده. و فی الحقیقة این سوغات و ره آوردی است كه از این سفر معنوی روحانی برای امّت خود، كه خیر امم است، آورده و آنها را قرین منّت و مستغرق نعمت فرموده. و چون این عقیدت در قلب مستقرّ شد و به تكرار متمكّن گردید، البته سالك عظمت مقام و بزرگی محل را ادراك می كند و با قدم خوف و رجاء طیّ این مرحله را می نماید. و امید است ان شاء اللَّه اگر به مقدار مقدور قیام به امر كند، آن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 139

سرور دستگیری از او بنماید و او را به مقام قرب احدی كه مقصد اصلی و مقصود فطری است برساند. و در علوم الهیّه به ثبوت پیوسته كه معاد همه موجودات به توسّط انسان كامل تحقق پیدا كند: كَما بَدَاكُمْ تَعُودُون "211" بِكُمْ فَتَحَ اللَّه و بِكُمْ یَخْتِمُ وَ ایابُ الْخَلقِ الَیْكُم. "212"

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 136 فصل چهارم در بعض آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است ..... ص : 135

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 132

بود، بلكه خدعه و نفاق خواهد بود؛ چنانچه در باب تكبیر از حضرت صادق حدیث شد. "197"

دوم، شهادت فعلیّه است. و آن چنان است كه انسان به حسب عملهای جوارحی شهادت دهد؛ مثلًا، در طرز اعمال و جریان افعال خود حقیقت لا مُؤَثِّرَ فی الوجودِ الَّا اللَّه را داخل كند؛ و چنانچه لازمه شهادت قولیّه اش آن است كه كسی را مؤثّر نداند، نقشه اعمالش نیز چنان باشد؛ پس، دست احتیاج خود را جز در محضر مقدس حق جلّ و علا دراز نكند و چشم امید خود را به موجودی از موجودات باز ننماید، و پیش بندگان ضعیف اظهار غنا و استغنا كند و از ضعف و ذلت و عجز كناره گیرد. و این مطلب در احادیث شریفه بسیار است؛ چنانچه در روایت كافی شریف است كه "عزّ مؤمن استغناء اوست از مردم." "198" و اظهار نعمت و غنی نمودن خود یكی از مستحبّات شرعیّه است و طلب حوائج از مردم از مكروهات است. بالجمله، انسان باید لطیفه الهیّه لا مُؤثّرَ فی الْوجودِ الَّا اللَّه را در مملكت ظاهر خود اجرا كند.

سوم، شهادت قلبیّه است. و آن سرچشمه شهادات افعالیّه و اقوالیّه است؛ و تا آن نباشد، اینها صورت نگیرد و حقیقت پیدا نكند. و آن، چنان است كه توحید فعلی حق در قلب تجلّی كند و قلب به سرّ باطنی خود دریابد حقیقت این لطیفه را و از دیگر موجودات منقطع و منفصل شود. و عمده اخباری كه از اهل بیت عصمت راجع به ترك طمع از دست مردم و یأس از بندگان و ثقه و اعتماد به خدای تبارك و تعالی وارد شده، راجع به این مقام است.

عن الكافی باسناده عن علی بن الحسین علیهما السلام، قال: رَایْتُ الخَیْرَ كُلَّهُ قَدِ اجْتَمَعَ فی قَطْعِ الطَّمَعِ عَمّا فی أَیْدیِ النّاسِ؛ وَ مَن لَمْ یَرْجُ النّاسَ فی شَی ءٍ وَ رَدَّ امْرَهُ الی اللَّه تَعالی فی جَمیعِ امُورِهِ، استَجابَ اللَّه تَعالی لَهُ فی كُلِ

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 133

شَی ء. "199" و از این قبیل احادیث بسیار است.

چهارم، شهادت ذاتیه است؛ و مقصود شهادت وجودیّه است. و آن در كمّل اولیاء تحقق یابد. و در نظر اولیاء در جمیع موجودات به یك معنی این شهادت هست. و شاید آیه شریفه شَهِدَ اللَّه انّهُ لا الهَ الّا هُوَ و الْمَلائِكةُ و اولوا الْعِلْم. "200" اشاره به شهادت ذاتیّه باشد؛ زیرا كه حق تعالی در مقام احدیّتِ جمع شهادت ذاتیّه به وحدانیّت خود دهد، زیرا كه صرفِ وجودْ احدیّت ذاتیّه دارد و در طلوع یوم القیمة ظهور به وحدانیّت تامّه كند. و این احدیّتْ اول در مرآت جمع، و پس از آن در مرآت تفصیل ظهور كند؛ و لهذا فرموده: وَ المَلائِكَةُ و اولُوا الْعِلْم. و در اینجا مقاماتی از معارف است كه از عهده این اوراق خارج است.

وصل: عن محمد بن مسعود العیاشی فی تفسیره عن عبد الصمد بن بشیر، قال: ذُكِرَ عند ابی عبد اللَّه بَدْءُ الْاذانِ الی ان قال: انَّ رَسولَ اللَّه صلّی اللَّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ كانَ نائِماً فی ظِلِّ الْكَعْبَةِ؛ فاتَاهُ جَبْرَئیلُ، وَ مَعَهُ طاسٌ فیهِ ماءٌ مِنَ الْجَنَّةِ؛ فَایْقَظَهُ وَ امرَهُ انْ یَغْتَسِلَ بِهِ. ثُمَّ وُضِعَ فی مَحْمِل لَهُ الْفُ الْفِ لَوْنٍ مِنْ نورٍ؛ ثُمَّ صُعِدَ بِهِ حَتَّی انْتَهی الی ابْوابِ السَّماءِ. فَلَمّا رَاتْهُ الْمَلائِكَةُ، نَفَرَتْ عَنْ ابْواب السَّماءِ وَ قالَتْ: الهَیْنِ: الهٌ فیِ الْارضِ وَ الهٌ فیِ السَّماءِ. فَامَرَ اللَّه جَبْرَئیلَ، فَقالَ: اللَّه اكْبَرُ، اللَّه اكْبَرُ. فَتَراجَعَتِ الْمَلائِكةُ نَحْوَ ابْوابِ السَّماءِ؛ فَفُتِحَتِ الْبابُ، فَدَخَلَ حَتَّی انْتَهَی الی السَّمَاءِ الثّانِیَةِ؛ فَنَفَرَتِ الْمَلائِكَةُ عَنْ ابْوابِ الَّسماءِ، فَقالَ: اشْهَدُ انْ لا الَه الَّا اللَّه، اشْهَدُ انْ لا الَه الَّا اللَّه فَتَراجَعَتِ الْمَلائِكة، وَ عَلِمَتِ انّهُ مَخْلوُقُ؛ ثُمَّ فُتِحَ الْبابُ، فَدَخَل ... الحدیث "201"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 134

و در حدیث علل نیز قریب به این مضمون وارد است. "202" و از این حدیثها معلوم شود كه شهادت به الوهیّت موجب فتح ابواب سماء و خرق حجاب است، و باعث اجتماع ملائكة اللَّه می باشد. و این حجاب كه به واسطه شهادت به الوهیّت و قصر آن در ذات مقدّس خرق می شود، از حجب غلیظه ظلمانیّه است كه تا سالك در آن حجاب است، راهی به حضور محضر ندارد؛ و تا فتح این باب بر او نشده، طریقی بر سلوك نخواهد داشت. و آن، حجاب كثرت افعالی است، و وقوع در احتجابِ تكثیری است كه نتیجه آن رؤیت فاعلیّت و مؤثّریّت موجودات است، كه ثمره آن رؤیت استقلال آنها است در فاعلیّت، و تفویض محال و شرك اعظم است؛ چنانچه نتیجه شهادت به الوهیّت و حصر آن در حق تعالی، توحید افعالی و افناء كثرات در فعل حق و نفی تأثیر و فاعلیّت از غیر و طرد استقلال از غیر حق تعالی است؛ و از این جهت ملكوتیّین از حجاب كثرت الهٌ فیِ السَّماءِ و الهٌ فیِ الْارْضِ بیرون آمدند به واسطه این شهادت؛ و از نفور و تفرقه به انس و اجتماع برگشتند و فتح ابواب آسمان گردید. پس، سالك نیز باید با این شهادت خرق حجاب ظلمانی خویش نماید و ابواب آسمان را به روی خود مفتوح كند، و از حجاب بزرگ استقلال قدمی بردارد تا راه عروج به معراج قرب نزدیك شود. و این حقیقت با لقلقه لسان و ذكر قولی حاصل نشود؛ و از

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 135

این جهت، عبادات ما از حدّ صورت و دنیا تجاوز نكند و فتح باب و رفع حجاب به روی ما نكند.

فصل چهارم در بعض آداب شهادت به رسالت است و در آن اشاره به شهادت به ولایت است

بدان كه طی این سفر روحانی و معراج ایمانی را با این پای شكسته و عنانِ گسسته و چشم كور و قلب بی نور نتوان نمود: وَ مَنْ لَمْ یَجْعَلِ اللَّه لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُور. "203" پس، در سلوك این طریق روحانی و عروج این معراج عرفانی تمسّك به مقام روحانیت هادیان طرق معرفت و انوار راه هدایت، كه واصلان الی اللَّه و عاكفان علی اللَّه اند، حتم و لازم است؛ و اگر كسی با قدم انانیّت خود بی تمسّك به ولایت آنان بخواهد این راه را طی كند، سلوك او الی الشّیطان و الهاویة است. و به بیان علمی، چنانچه در ربط حادث به قدیم و متغیّر به ثابت، محتاج به واسطه و رابطه ای است كه وجهه ثبات و تغیّر و قدم و حدوث داشته باشد كه اگر آن واسطه نباشد فیض قدیمِ ثابت عبور به متغیرِ حادث در سنّت الهیّه نكند رابطه كونیّه وجودیّه حاصل نشود- و در رابط بین این دو، انظارِ علمیِ ارباب علوم برهانی مختلف است، چنانچه ذوق عرفانی را اقتضای دیگری است كه تفصیل آن از عهده این اوراق خارج است، و در ذوق عرفانی رابطْ فیض مقدّس و وجود منبسط است كه مقام برزخیّت كبری و وسطیّت عظمی را دارد و آن بعینه مقام روحانیت و ولایت رسول ختمی كه متّحد با مقام ولایت مطلقه علویّه است می باشد و تفصیل آن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 136

در رساله مصباح الهدایة "204" نویسنده داده شده- همین طور، در رابطه روحانیّه عروجیّه، كه عكس رابطه كونیّه نزولیّه است و بعبارة اخری قبض وجود و رجوع الی ما بدء است، محتاج به واسطه است كه بدون آن واسطه صورت نگیرد، و ارتباط قلوب ناقصه مقیده و ارواح نازله محدوده به تامّ فوق التّمام و مطلق من جمیع الجهات بی واسطه های روحانی و رابطه های غیبی تحقق پیدا نكند.

و اگر كسی گمان كند كه حق تعالی با هر موجودی قیّوم و به هر یك از اكوان محیط است بی واسطه وسایط، چنانچه اشاره به آن شده در آیه شریفه ما مِنْ دابَّةٍ الّا هُوَ آخِذٌ بِناصِیتَها، "205" اختلاط بین مقامات و اشتباه بین اعتبارات نموده و مقام كثرتِ مراتبِ وجود را با فنای تعیّنات به هم خلط نموده. و این بحث را بدین رساله چندان ارتباطی نیست و این قدر نیز از طغیان قلم واقع شد.

بالجمله، تمسّك به اولیاء نعم كه خودْ راه عروج به معارج را یافته و سیر الی اللَّه را به اتمام رسانده اند از لوازم سیر الی اللَّه است؛ چنانچه در احادیث شریفه به آن بسیار اشاره شده و در وسائل بابی منعقد فرموده در بطلان عبادت بدون ولایت ائمه و اعتقاد امامت آنان. و از كافی شریف حدیث نموده به سند خود از محمد بن مسلم كه گفت: "شنیدم حضرت باقر العلوم علیه السلام می فرمود: "بدان ای محمد، همانا امامان جور و اتباع آنها از دین خداوند معزولند و گمراهند و گمراه كنند؛ پس، اعمالی كه می كنند مثل خاكستری

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 142 فصل پنجم در بعضی از آداب"حیعلات" است ..... ص : 142

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 137

است كه در روز طوفانی باد سخت به او وزد و او را متفرق كند"." "206"

و در روایت دیگر است كه حضرت باقر علیه السلام فرمود: "اگر كسی شبها را به عبادت قیام كند و روزها را روزه بگیرد و تمام مالش را تصدّق دهد و در تمام عمرْ حج به جا آورد و نشناسد ولایت ولیّ اللَّه را تا موالات او كند جمیع اعمالش به دلالت او باشد، برای او پیش خداوند ثوابی نیست و نیست او از اهل ایمان." "207"

و شیخ صدوق به سند خود از ابو حمزه ثمالی حدیث كند كه گفت: "حضرت علی بن الحسین علیهما السلام به ما فرمود: "كدام یك از بقعه ها افضل است؟" گفتیم: "خداوند و رسول او و پسر رسول او بهتر می دانند." فرمود: "افضل بقعه ها برای ما، بین ركن و مقام است. اگر كسی عمر كند چندان كه نوح عمر كرد در قومش هزار سال، الّا پنجاه سال روزه بگیرد روز را و شبها به عبادت بایستد در آن مكان، پس از آن ملاقات كند خدا را بی ولایت ما، نفع نرساند او را چیزی از آن."" "208"

و اخبار در این باب بیش از این است كه در این مختصر بگنجد.

و اما آداب شهادت به رسالت آن است كه شهادت به رسالت از حق را به قلب برساند و عظمت مقام رسالت؛ خصوصاً رسالت ختمیّه را كه تمام دائره وجود از عوالم غیب و شهود تكویناً و تشریعاً وجوداً و هدایتاً ریزه خوار خوان نعمت آن سرور هستند؛ و آن بزرگوار واسطه فیض حق و رابطه بین حق و خلق است. و اگر مقام روحانیّت و ولایت مطلقه او نبود، احدی از موجودات لایق استفاده از مقام غیب احدی نبود و فیض حق عبور به موجودی از موجودات نمی كرد و نور هدایت در هیچ یك از عوالم ظاهر و باطن نمی تابید.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 138

و آن سرور نوری است كه در آیه نور وارد است كه اللَّه نورُ السَّمواتِ وَ الارْض. "209"

و چون عظمت مشرّع دین و رسول ربّ العالمین در قلب انسان وارد شد، اهمّیّت و عظمت احكام و سنن او در قلب وارد شود؛ و چون قلب عظمت آن را ادراك كرد، سایر قوای ملكیّه و ملكوتیه خاضع آن شود و شریعت مقدّسه در جمیع مملكت انسانی نافذ گرد. و علامت صدق شهادت آن است كه در جمیع قوای غیبیّه و ظاهره آثار آن ظاهر گردد و تخلف از آن نكنند؛ چنانچه اشاره به آن در سابق شده است.

و از آنچه تا كنون ذكر شد ارتباط شهادت به رسالت به اذان و اقامه و نماز معلوم گردید؛ چه كه سالك در این طریق روحانی محتاج به تمسّك به آن وجود مقدس است تا به وسیله مصاحبت و دستگیری او این عروج روحانی را بنماید.

و وجه دیگر آنكه در این شهادت اعلان به قوای ملكیّه و ملكوتیّه است كه نماز، كه حقیقت معراج مؤمنین و سرچشمه معارف اصحاب عرفان و ارباب ایقان است، نتیجه كشف تامّ محمّدی صلّی اللَّه علیه و آله است كه خود به سلوك روحانی و جذبات الهیّه و جذوات رحمانیّه به وصول به مقام "قاب قوسین او أَدنی" "210" كشف حقیقت آن را به تبع تجلّیات ذاتیّه و اسمائیّه و صفاتیّه و الهامات انسیّه در حضرت غیب احدی فرموده. و فی الحقیقة این سوغات و ره آوردی است كه از این سفر معنوی روحانی برای امّت خود، كه خیر امم است، آورده و آنها را قرین منّت و مستغرق نعمت فرموده. و چون این عقیدت در قلب مستقرّ شد و به تكرار متمكّن گردید، البته سالك عظمت مقام و بزرگی محل را ادراك می كند و با قدم خوف و رجاء طیّ این مرحله را می نماید. و امید است ان شاء اللَّه اگر به مقدار مقدور قیام به امر كند، آن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 139

سرور دستگیری از او بنماید و او را به مقام قرب احدی كه مقصد اصلی و مقصود فطری است برساند. و در علوم الهیّه به ثبوت پیوسته كه معاد همه موجودات به توسّط انسان كامل تحقق پیدا كند: كَما بَدَاكُمْ تَعُودُون "211" بِكُمْ فَتَحَ اللَّه و بِكُمْ یَخْتِمُ وَ ایابُ الْخَلقِ الَیْكُم. "212"

نكته عرفانیة

در حدیث شریف علل، كه صلاة معراج را تفصیل می دهد و توصیف می كند، وارد است كه پس از آن كه رسول خدا با محمل نوری كه از جانب ربّ العزة نازل شده بود به مصاحبت جبرئیل عروج كردند و به آسمان سوم رسیدند، ملائكه فرار كردند و سجده نمودند و تسبیح گفتند و جبرئیل گفت: اشْهَدُ انّ محمّداً رَسُولُ اللَّه، اشهَدَ انّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّه. ملائكه مجتمع شدند و سلام بر رسول خدا كردند، و از حال حضرت امیر المؤمنین سؤال كردند. و درهای آسمان گشوده شد و حضرت عروج به آسمان چهارم فرمودند، و در آنجا ملائكة اللَّه چیزی نگفتند. پس، ابواب آسمان گشوده شد و ملائكه مجتمع شدند و جبرئیل بقیه اقامه را گفت ... الحدیث. "213"

و از تفسیر عیاشی نیز قریب به این مضمون وارد شده. و از این حدیث معلوم شود كه ملائكه هیچ یك از آسمانها طاقت مشاهده جمال احمدی ندارند، و به رؤیت آن نور مقدّس به سجده بیفتند و متفرّق شوند و توهّم نور حق مطلق كنند؛ و با فصول اذان و اقامه به انس رجوع كنند، و ابواب سماوات مفتوح گردد و رفع حجب شود.

پس، سالك باید به واسطه این شهادات از احتجابات بیرون آید، و در شهادت به رسالت از احتجاب تعیّن خلقی بكلی خارج شود؛ چه كه مقام

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 140

رسالت را كه برای اشرف الخلقیه ثابت نمود، مقام فنای مطلق و لا استقلالی تامّ است؛ زیرا كه رسالت مطلقه ختمیّه خلافت كبرای الهیّه برزخیه است؛ و این خلافتْ خلافت در ظهور و تجلّی و تكوین و تشریع است؛ و خلیفه را از خود به هیچ وجه استقلالی و تعیّنی نباید باشد و الّا خلافت به اصالت برگردد، و این برای احدی از موجودات امكان ندارد.

پس، سالك الی اللَّه باید مقام خلافت كبرای احمدیّه را به باطن قلب و روح برساند؛ و به واسطه آن، كشف حجاب و خرق ستور نماید و از حجب تعیّن خلقی بكلّی خارج شود؛ پس، ابواب جمیع سماوات برای او مفتوح شود و به مقصد خود بی حجاب نائل گردد.

فَرْعٌ فِقْهیٌّ واصلٌ عِرْفانیٌ

در بعض از روایات غیر معتبره وارد شده است كه پس از شهادت به رسالت در اذان بگویند: اشْهَدُ انّ عَلیّاً ولِیُّ اللَّه. مرَّتَیْنِ. و در بعضی از روایات است كه اشْهَدُ انَّ عَلیّاً امیر الْمؤمِنین حقّاً مرَّتَیْنِ. و در بعض دیگر است: مُحمَّدٌ و آلُ مُحمَّدٍ خَیْرُ اْلبَریّة. و شیخ صدوق رحمه اللَّه این روایات را از موضوعات مفوضّه قرار دادند و تكذیب آنها را كردند. "214" و مشهور بین علما رضوان اللَّه علیهم عدم اعتماد به این روایات است. و بعضی از محدّثین آن را جزء مستحبّی قرار دادند به واسطه تسامح در ادلّه سنن. و این قولْ بعید از صواب نیست؛ گرچه به قصد قربت مطلقه گفتن اولی و احوط است، زیرا پس از شهادت به رسالت، مستحب است شهادت به ولایت و امارت مؤمنین. چنانچه در حدیث "احتجاج" وارد است كه قاسم بن معاویه گفت كه به حضرت صادق عرض كردم كه اهل سنت حدیثی در معراج نقل كنند كه چون رسول خدا را به معراج بردند، دید بر عرش لا اله الّا اللَّه، محمّد رسول اللَّه،

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 141

ابو بكرُ الصدیق. فرمود: "سبحان اللَّه، تغییر دادند هر چیز را حتی این را" گفت: آری. فرمود: "خدای عزّ و جلّ چون خلق فرمود عرش را، نوشت بر او لا اله الّا اللَّه، محمّدٌ رسولُ اللَّه، عَلیٌّ امیرُ المؤمنین. پس ذكر فرمود كتابت این كلمات را بر آب و كرسی و لوح و جبهه اسرافیل و دو جناح جبرائیل و اكتاف آسمانها و زمینها و سر كوهها و بر شمس و قمر." پس فرمود: "وقتی یكی از شما گفت: لا اله الّا اللَّه، محّمدٌ رَسولُ اللَّه، بگوید: عَلِیٌّ امیرُ الْمُؤمنین." "215"

بالجمله، این ذكر شریف مطلقاً پس از شهادت به رسالت مستحب است؛ و در فصول اذان، بالخصوص، بعید نیست كه مستحب باشد، گرچه به واسطه تكذیب علماء اعلام این روایات را احتیاط اقتضا كند كه به قصد قربت مطلقه گویند نه خصوصیّت در اذان.

و اما نكته عرفانیّه برای "نوشتن این كلمات بر جمیع موجودات از عرش اعلا تا منتهای ارضین" آن است كه حقیقت خلافت و ولایتْ ظهور الوهیّت است؛ و آن اصل وجود و كمال آن است. و هر موجودی كه حظّی از وجود دارد، از حقیقت الوهیّت و ظهور آن كه حقیقت خلافت و ولایت است حظّی دارد؛ و لطیفه الهیّه در سرتاسر كائنات از عوالم غیب تا منتهای عالم شهادت بر ناصیه همه ثبت است. و آن لطیفه الهیّه حقیقت "وجود منبسط" و "نفَس الرحمن" و "حقّ مَخْلوقٌ بِه" است كه بعینه باطن خلافت ختمیّه و ولایت مطلقه علویّه است. و از این جهت است كه شیخ عارف شاه آبادی دام ظلّه می فرمود كه شهادت به ولایت در شهادت به رسالت منطوی است، زیرا كه ولایت باطن رسالت است. و نویسنده گوید كه در شهادت به الوهیّتْ شهادتین منطوی است جمعاً، و در شهادت به رسالتْ آن دو شهادت نیز منطوی است؛ چنانچه در شهادت به ولایتْ آن دو شهادت دیگر منطوی است. و الحمد للَّه اوّلًا و آخراً.

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 142

فصل پنجم در بعضی از آداب "حیعلات" است

و چون سالك الی اللَّه با تكبیرات اعلان عظمت حق تعالی را از توصیف نمود و با شهادت به الوهیت قصر توصیف و تحمید بلكه هر تأثیر را در حق نمود و خود را از لیاقت قیام به امر انداخت و با شهادت به رسالت و ولایت اختیار رفیق و مصاحب كرد و تمسّك به مقام قدس خلافت و ولایت پیدا نمود- كما قیل: الرّفیقُ ثُمَّ الطَّریق "216"- پس از آن، باید به صراحت لهجه قوای ملكیّه و ملكوتیّه را مهیّا نماید برای نماز و اعلان حضور را به آنها بدهد بقوله: حَیَّ عَلی الصَّلاة. و تكرار آن برای تنبیه كامل و ایقاظ تام است؛ یا یكی به قوای مملكت داخل است، و دیگر به قوای مملكت خارج است؛ چه كه آنها نیز در این سفر با انسان سالكند، چنانچه اشاره به آن گردید و بیاید.

و در این مقام ادب سالك آن است كه قلب و قوای خود را تفهیم كند و به باطن قلب بفهماند قرب حضور را تا خود را مهیا كند برای آن، و آداب صوریّه و معنویّه را كاملًا مراقبت نماید. پس از آن، سرّ صلاة و نتیجه آن را اجمالًا اعلان كند بقوله: حَیَّ عَلی الفَلاح و حَیَّ عَلی خَیْرِ العَمَل تا فطرت را بیدار نماید؛ زیرا كه فلاح و رستگاری سعادت مطلقه است، و فطرت همه بشر عاشق سعادت مطلقه است، زیرا كه فطرتْ كمال طلب و راحت طلب است و حقیقتِ سعادتْ كمال مطلق و راحت مطلق است. و آن در نماز كه خیر الاعمال است قلباً و قالباً و ظهوراً و بطوناً حاصل آید، زیرا كه صلاة به حسب صورت و ظاهر، ذكر كبیر و جامع است و ثنای به اسم اعظم است كه مستجمع

آداب الصلوة(آداب نماز) متن 145 وصل و تتمیم ..... ص : 144

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 143

جمیعِ شئون الهیّه است، و از این جهت اذان و اقامه مفتتح است به "اللَّه" و مختتم است به آن؛ و اللَّه اكبر در جمیع حالات و انتقالات نماز تكرار شود و توحیدات ثلاثه، كه قرة العین اولیاء است، در نماز حاصل شود؛ و صورت فناء مطلق و رجوع تام در آن آمیخته است. و به حسب باطن و حقیقت، معراج قرب حق است و حقیقت وصول به جمال جمیل مطلق است و فنای در آن ذات مقدس است، كه فطرت بر آن عاشق است؛ و طمأنینه تامّه و راحت مطلقه و سعادت عقلیّه تامّه به آن حاصل آید- الا بِذِكْرِ اللَّه تَطْمَئِنُّ الْقُلُوب. "217"

پس، كمال مطلق، كه وصول بفناء اللَّه و اتصال به بحر غیر متناهی وجوبی است و شهود جمال ازل و استغراق در دریای نور مطلق است، در نماز حاصل شود؛ و راحتی مطلق و استراحت تامّ و طمأنینه كامله نیز در آن پیدا شود؛ و دو ركن سعادت حاصل آید. پس، نماز فلاح مطلق است، و آن خیر الاعمال است. و سالك باید این لطیفه الهیّه را با تكرار و تذكّر تامّ به قلب بفهماند و فطرت را بیدار كند؛ و پس از ورود به قلب، فطرت از جهت كمال و سعادت طلبی به آن اهمیت دهد و از آن محافظت و مراقبت نماید. و در تكرار آنها نیز همان نكته است كه گفته شد.

و چون سالك بدین مقام رسید، اعلان حضور دهد فقَدْ قامَتِ الصَّلوة. پس، باید خود را در حضور مالك الملوك عوالم وجود و سلطان السّلاطین و عظیم مطلق ببیند؛ و به قلب خود خطرهای حضور را كه همه اش به قصور و تقصیر امكانی رجوع كند، بفهماند، و با كمال شرمندگی و خجلت از عدم قیام به امر و قدم خوف و رجا وارد شود؛ و وفود به كریم كند و خود را دارای زاد و راحله نبیند و قلب خود را از سلامت تهی بیند و عمل خویش را از حسنات نداند و به پشیزی نشمرد. و اگر این حال در قلبش مستحكم شد، امید است كه مورد عنایت گردد: امَّنْ یُجیبُ الْمُضْطَرَّ اذا دَعاهُ وَ یَكْشِفُ السُّوء. "218"

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 144

وَصْلٌ و تَتْمیمٌ

محمد بن یعقوب، باسناده عن ابی عبد اللَّه علیه السلام، قال: اذا اذَّنْتَ و اقَمْتَ، صَلّی خَلْفَكَ صَفّانِ مِنَ الْمَلائِكةِ؛ و اذا اقَمْتَ، صَلّی خَلْفَكَ صَفُّ مِنَ الْمَلائِكةِ. "219" و احادیث به این مضمون زیاد است. و در بعض اخبار است كه حد صفْ بین مشرق و مغرب است. "220"

و در ثواب الاعمال است كه حضرت صادق فرمود: "كسی كه نماز كند با اذان و اقامه، دو صف از ملائكه پشت سرش نماز كند؛ و كسی كه نماز كند با اقامه بدون اذان، پشت سرش یك صف از ملائكه نماز كند." راوی سؤال می كند كه مقدار هر صفی چقدر است. فرمود: "اقلش ما بین مشرق و مغرب است، و اكثرش ما بین آسمان و زمین است." "221" و در بعضی روایات است كه اگر اقامه به غیر اذان گفت، از طرف راست او یك ملك و از طرف چپش یك ملك بایستد "222"- الی غیر ذلك من الاخبار. و اختلاف اخبار شاید به واسطه اختلاق معارف و خلوص نمازگزاران باشد؛ چنانچه از بعضی روایات باب استفاده شود؛ مثل روایتی كه وارد شده راجع به نماز با اذان و اقامه در بیابان یا ارض قفراء. "223"

بالجمله، چون سالك خود را پیشوای ملائكة اللَّه دید و قلب خود را پیشوای قوای ملكیّه و ملكوتیّه دید و به اذان و اقامه مجتمع كرد قوای ملكیّه و ملكوتیّه خود را و بر او اجتماع نمودند ملائكة اللَّه، قلب را كه افضل قوای ظاهر و باطن است و شفیع قوای دیگر است امام باید قرار دهد. و چون قلب ضامن

آداب الصلوة(آداب نماز)، متن، ص: 145

قرائت مأمومین است و وزر دیگران به عهده او است، باید محافظه تامّه و مراقبه جمیله از آن كند كه حفظ حضرت و حضور نماید و به ادب مقام مقدّس قیام كند، و این اجتماع مقدس را غنیمت شمارد، و توجه ملائكة اللَّه و تأیید آنها را بزرگ داند و از نعم ولی نعمت حقیقی شناسد و عجز و قصور خود را از شكر این نعم بزرگ تقدیم مقام مقدس نماید. انّهُ وَلِیُّ النِّعَم.